وقتی میخواهیم جایی مثلا میهمانی برویم، مادرم میگوید من نمیآیم، شما
بروید. ما میمانیم که چه کنیم. از یک طرف دلمان میخواهد برویم یا اساس
مجبوریم که برویم و از طرف دیگر دلمان پیش او میماند. همه اش میترسیم
برایش اتفاقی بیفتد. مجبور میشویم رسیده یا نرسیده خداحافظی کنیم و
برگردیم...
اینها نمونه هایی از گلایه هایی است که گاه و بیگاه از
زبان خانوادههای
سالمندان این مرز و بوم شنیده میشود. به راستی سالمندان
ما تا این حد مردم گریز و انزواطلب هستند؟ چرا از فرصتی که دارند استفاده نمیکنند؟ چرا به دامان بی عملی افتاده اند؟ آیا پیری و سالخوردگی آنها را
چنین میکند یا باید جای دیگری دنبال علت گشت؟ حقیقت این است که پاسخ این
سوالهای آنقدرها ساده نیست یا بهتر بگوییم تنها یک پاسخ برای آنها نمیتوان یافت.
این مدعا که سالمندی و افسردگی عجین هستند و افسردگی
بخشی از سالمندی طبیعی است مدت هاست رد شده و بی اساس بودن آن در پژوهشهای مختلف به اثبات رسیده است. برعکس، بسیاری از مطالعهها نشان داده اند گرچه
سالمندان با بیماریهای مزمن متعدد و گاهی معلولیت هایی دست به گریبانند،
وقتی شرایط مناسبی برایشان مهیاست، از روحیه بالایی برخوردارند و حتی در
مقایسه با افرادی که وضعیت آنها را از بیرون ارزیابی میکنند، مانند اعضای
خانواده یا پزشکشان، دید مثبتتری نسبت به وضعیت خود و آینده دارند.
بدیهی
است سالمندانی که از قدیم خویی افسرده و مضطرب داشته اند، وقتی به دوران
سالمندی میرسند کماکان این خصلت خود را حفظ میکنند، ولی این موضوع در
مورد بیشتر سالمندان صادق نیست.
نتایج مطالعه هایی که در سالهای اخیر روی سالمندان کشور ما انجام شده نشان میدهد علائم افسردگی در آنها،
در مقایسه با بسیاری از دیگر کشورهای جهان شایعتر است (20 تا 30 درصد در
مقایسه با 8 تا 15 درصد در مطالعههای انجام شده در کشورهای غربی). این
تفاوت را چگونه میتوان توجیه کرد؟
پیرشدن جمعیت در کشور ما پدیده
ای تازه و شاید بتوان گفت تا حدودی غافلگیرکننده است. هنوز زیرساختهای لازم برای اینکه سالمندان بتوانند از اوقات فراغتشان لذت ببرند به اندازه
کافی وجود ندارد.
باید باشگاه هایی مختص سالمندان احداث کنیم
در
برخی از نقاط دنیا این مشکل را با ایجاد باشگاههای سالمندان در محلهها تا حدودی حل کرده اند. باشگاه سالمندان محلی است با امکانات فرهنگی، ورزشی و
تفریحی نه چندان گسترده که خود سالمندان در برنامه ریزی و مدیریت آن سهم
دارند.
چنین مکانی امکان آن را فراهم میکند که سالمندان دور هم جمع
شوند و از مصاحبت یکدیگر لذت ببرند و کنار آن با شرکت در فعالیتهای آموزشی، فرهنگی و گردشگری اوقات خود را به گونه ای ارزشمند پرکنند. در برخی
از شهرهای کشور ما نیز رفته رفته این گونه مراکز راه اندازی شده است
(بیشتر زیر نظر شهرداری ها) ولی دامنه آنها محدود است و به دلیل تبلیغات
ناکافی اغلب سالمندان امکان حضور در آنها را ندارند.
در نتیجه، تنها
امکاناتی که برای بیشتر سالمندان مهیاست، پارکها هستند. بسیاری از
سالمندان به دلایل مختلف رفتن به پارک را دوست ندارند، یکی از آنها مساله
آلودگی هوا و دیگری عدم مناسب سازی پارک هاست که باعث میشود سالمندان برای
جلوگیری از ابتلا به بیماریهای قلبی و تنفسی یا زمین خوردن از رفتن به
پارک صرف نظر کنند.
از سوی دیگر، مشارکت اجتماعی در سلامت سالمندان خصوصا سلامت روان آنها نقش عمده ای دارد.
روابط اجتماعی کم سالمندان را منزوی میکند
باید
به این نکته نیز توجه کنیم که کاهش ارتباط با دوستان به دلیل بازنشستگی،
بیماری یا از دست دادن آنها، جدا شدن فرزندان به دلیل تحصیل، ازدواج یا
مهاجرت و... شبکه اجتماعی سالمند یا مهاجرت و... شبکه اجتماعی سالمند را
محدود و او را به تنهایی و انزوا تهدید میکند، بنابراین سازمانها و
نهادهای مسئول ارائه خدمت به سالمندان باید هرچه زودتر درصدد برنامه ریزی
برای اوقات فراغت آنها برایند تا سالمندان سالمتر و شادتر بمانند. این کار
مقرون به صرفه نیز هست چون با پیشگیری از ابتلا به بیماریهای روانی از
هزینههای درمان سالمندان به میزان قابل توجهی میکاهد.
شیوه زندگی تان را تغییر دهید
اگرچه
تلاش برای ارتقای کیفیت زندگی سالمندان مسئولیتی جمعی است، ولی نباید در
این میان مسئولیت فردی خود سالمندان را نادیده گرفت. ماندن در خانه، روی
گرداندن از فعالیتهای ارزشمند و لذت بخش، انتخاب شیوه زندگی غیرفعال و...
باعث میشود روحیه سالمندان به سمت افسردگی برود. هر فردی وقتی از دنیای
بیرون میبُرد و به درون خود پناه میبرد، خود را عملا در معرض انواع
بیماریها قرار داده است.
وقتی رویداد بیرونی جالبی را تجربه نکرده
ایم که به آن فکر کنیم به کند و کاو در وضعیت خودمان میپردازیم و از آنجا
که سالمندی با دشواریها و استرس هایی همراه است دنیا را تیره و تار میبینیم. هرچه دلتنگتر و بی حوصلهتر شویم، آستانه تحملمان پایینتر میآید،
درد بیشتری حس میکنیم و خود را ناتوانتر میبینیم. به عبارت دیگر، در
چرخه معیوبی میافتیم که روز به روز بیشتر ما را به سوی ناامیدی میبرد.
برای شکستن این چرخه معیوب باید فعالانه برخورد کنیم.