وقتی حوادث مربوط به واقعه کربلا را مرور میکنیم با وقایعی تلخ مواجه میشویم.
در کربلا کودکانی همچون حضرت رقیه(ع) و طفل شیرخوارهای بهنام حضرت
علیاصغر(ع) نیز حضور داشتند که این دو از عزیزترین کسان امام حسین(ع)
بودند.
هفتمین روز از ماه محرم در روزشمار قیام عاشورا به نام طفل شیرخواره امام
حسین(ع)، حضرت علیاصغر(ع) نامگذاری شده است.علیاصغر(ع) از مادری بهنام
رُباب که دختر اِمْرَءُ الْقَیْس است در مدینه متولد شد.
زمانیکه در کوفه خشکسالی آمده بود اهل کوفه خدمت امام علی(ع) آمدند و از
کمی آب و نباریدن باران شکایت کردند و از او خواستند دعا کند تا خدا
برایشان باران بفرستد تا آنها از خشکسالی نجات یابند، امام علی(ع) از امام
حسین(ع) خواست که او دعا کند و از خدا بخواهد برای مردم کوفه باران بفرستد
امام حسین(ع) دست به دعا برداشت و پس از حمد و ثنای الهی و صلوات بر
پیامبر دعا کرد که خدا بر مردم کوفه باران نازل کند هنوز دعای امام تمام
نشده بود که ابرها آسمان کوفه را در برگرفت و باران بارید.
مردم کوفه بهخاطر باریدن باران و در نتیجه پُر شدن آب جویها و
رودخانهها و چشمهها نزد امام حسین(ع) آمدند تا از او قدردانی کنند اما
جالب اینجاست که همین مردم کوفه در کربلا این لطف امام را تلافی نکردند و
حتی به طفل شیرخوارهاش آب ندادند.
علیاصغر(ع) که طفلی شیرخوار بود و از تشنگی، روز عاشورا بیتاب شده بود،
امام(ع)، خطاب به دشمن فرمود: از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده
است. نمیبینید که چگونه از تشنگی بیتاب است؟ اگر به خود ما رحم نمیکنید
حداقل به این طفل شیرخواره رحم کنید.
امام حسین(ع) در حال گفتوگو بود که تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش
حلقوم علیاصغر را درید. امام حسین(ع) خون گلوی او را گرفت و به آسمان
پاشید.
شهادت طفل شیرخواره امام حسین(ع) در کربلا غمانگیزترین حادثه است و این
طفل مقامی دارد که امام عصر(عج) در زیارت ناحیه مقدسه، درباره وی فرموده
است: «السلام علی عبدالله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمی الصریع، المشحط
دما، المصعد دمه فی السماء، المذبوح بالسهم فی حجر ابیه، لعن الله رامیه
حرمله بن کاهل الأسدی».
همچنین، در یکی از زیارتنامههای عاشورا آمده است: «وعلی ولدک علی
الأصغر الذی فجعت به» از این کودک، با عنوانهای بابالحوایج، طفل رضیع
و…یاد میشود و قنداقه و گهواره از مفاهیمی است که در ارتباط با او آورده
میشود.
علی اصغر، یعنی درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و
معتبرترین زاویه شهادت … چشم تاریخ، هیچ وزنهای را در تاریخ شهادت، به
چنین سنگینی ندیده است، علیاصغر را «بابالحوایج» میدانند، گرچه طفل رضیع
و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خداوند والاست.
حضرت علیاصغر(ع) سند مظلومیت امام حسین(ع) است که به جهانیان نشان
میدهد، در آن موقعیتی که امام قرار داشت و در آن جمعیتی که در کربلا حضور
داشتند، علیاصغر(ع) آن طفل شش ماهه بهعنوان یک نفر جنگی به حساب نمیآمد
که در مقابل آنها به جنگ بپردازد.
از نظر قوانین جنگ این کودک شش ماهه از جنگ معاف است، زمانیکه حضرت امام
حسین(ع) برای درخواست آب برای علیاصغر(ع) به میدان رفت لباس جنگ را بیرون
آرده و لباس پیامبر اکرم(ص) را پوشید بهطوری که سپاه دشمنان پنداشتند که
حضرت قصد تسلیم شدن دارد.
فرزند پیغمبر اسلام(ص) درخواست یک کاسه آب برای طفلش میکند که با تیر سه
شعبه به درخواست او پاسخ میدهند و این عمق فاجعه را نشان میدهد که در
قبال یک کاسه آب تیر سه شعبه به گلوی طفلی که از نظر قوانین جنگی از جنگ معاف است، بزنند.
امام حسین(ع) در یکی خطابههای خود میگوید: من به صحرایی میروم که گرگهایی وجود دارد که مرا تکه تکه میکنند.
مقام حضرت علیاصغر(ع) در پیشگاه امام حسین(ع) بالاست تا جاییکه در لحظات
آخر که پیکر مطهر امام حسین(ع) را دفن میکنند بدن ایشان به لرزه
درمیآید، که حضرت سجاد(ع) براساس علم امامتی که دارد، متوجه میشود.جای
حضرت علی اصغر(ع) کم است.
سید بن طاووس(ره) در کتاب اللهوف خود در رابطه با نحوه شهادت حضرت
علیاصغر(ع) مینویسد: هنگامىکه امام حسین(ع) شهادت جوانان و محبوبانش را
دید، تصمیم گرفت که خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعى هست که از
حرم پیامبر خدا(ص)، دفاع کند؟ آیا یکتاپرستى هست که در باره ما از خدا
بترسد؟ آیا دادرسى هست که بهخاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا یارى دهندهاى
هست که بهخاطر خدا، ما را یارى دهد؟».
پس صداى زنان، به ناله برخاست. امام(ع)، به جلوى درِ خیمه آمد و به
زینب(س) فرمود: «کودک خُردسالم را به من بده تا با او، خداحافظى کنم» .
شیخ مفید (ره) مینویسد: حسین(ع) جلوى خیمه نشست، فرزندش عبداللّه بن حسین
را که خُردسال بود، برایش آوردند، امام، او را در دامانش نشاند، مردى از
بنىاسد، او را با تیرى زد و به شهادت رساند، حسین(ع)، خون او را گرفت و
هنگامىکه کفِ دستش پُر شد، آنرا بر زمین ریخت، سپس گفت: «پروردگارا! اگر
یارىِ آسمانىات را از ما دریغ داشتى، آنرا براى جاى بهترى قرار بده و
انتقام ما را از این مردم ستمکار بگیر» سپس، آن کودک را آورد و کنار کشتگان
خاندانش قرار داد.
تذکرة الخواصّ به نقل از هشام بن محمّد مینویسد: وقتى امام حسین(ع) دید
که آنها بر کُشتن او پافشارى مىکنند، قرآنى را گرفت و آنرا باز کرد و بر
سرش نهاد و ندا داد: «کتاب خدا و نیز جدّم محمّد، فرستاده خدا، میان من و
شما [داورى کند]. اى مردم! براى چه خونم را حلال مى شمرید؟!».
همچنین حسین علیه السلام بهسوى یکى از کودکانش که از تشنگى مىگریست،
رفت، او را بر سرِ دست گرفت و گفت: یا قَومِ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا
هذَا الطِّفلَ؛ اى قوم ! اگر بر من رحم نمىکنید، بر این کودک، رحم کنید».
در این حال، مردى از آنان، تیرى بهسوى او انداخت و ذبحش کرد. حسین(ع) مى
گریست و مىگفت: «خدایا! میان ما و گروهى که ما را دعوت کردند تا ما را
یارى دهند، امّا ما را کُشتند، داورى کن» در این هنگام، از آسمان، ندایى
رسید: «او را وا گذار ـ اى حسین ـ که او را در بهشت، شیر مىدهند».
خوارزمى در مقتل الحسین(ع) مینویسد: امام حسین(ع) هنگامىکه با فاجعه[ ى
از دست دادن] خاندان و فرزندانش روبهرو شد و جز او و زنان و کودکان و
فرزند بیمارش کسى نماند، ندا داد: «آیا مدافعى هست که از حرم پیامبر خدا
دفاع کند؟ آیا یکتاپرستى هست که در حقّ ما، از خدا بهراسد؟ آیا فریادرسى
هست که به امید خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاورى هست که بهخاطر پاداش خدا،
به ما کمک کند؟».
صداى زنان، به گریه و ناله، بلند شد. حسین علیه السلام، به جلوى درِ خیمه
آمد و گفت: «على، کودک خردسال را، به من بدهید تا با او خداحافظى کنم» کودک
را به او دادند، امام(ع) او را مىبوسید و مىگفت: «واى بر این مردم که
طرفِ دعوایشان، جدّ توست!».
همان هنگام که کودک در دامان امام حسین بود، حَرمَلة بن کاهِل اسدى، تیرى
به سوى او پرتاب کرد و او را در دامان ایشان ذبح کرد. حسین(ع)، خون او را
گرفت تا آن که کفِ دستش پُر شد. سپس، آنرا بهسوى آسمان پاشید. سپس، امام
حسین(ع) از اسبش فرود آمد و با دسته شمشیرش، چالهاى براى او کَنْد و او را
به خونش آمیخته کرد [و به خاک سپرد] و بر او درود فرستاد.